نتایج جستجو برای عبارت :

همین موقع، همان‌جا.

دم دم زمستون می خورد بوی نان گرمی به مشام
دل و دیده هر دو کنند یاد مادر بی ادعایم
سالهاست که آغوش پر مهر او را دیگر نمیبینم
آن موقع صبح که بسم الله بسم الله به زبانم میگذاشت
آن موقع که دعا پشت سرم میکرد
آن موقع جواب داد من بر سرش سکوت بود
آن موقع که درد من دوایش درست او بود
آن موقع که خوشحالیش خوشحالی من بود
و آن موقع که...
کاش که یک لحظه دگر برگردم به عقب و ببینم آن چه که او دوست دارد و بکنم آن چه که او میخواهد
کاش...
یکی از مسائلی که در موفقیت تحصیلی تاثیر مهمی دارد، خواندن به موقع درس‌هاست. در این رابطه اصل بر این است که درس هر روز در همان روز خوانده شود. این روش باید در آغاز سال تحصیلی به‌ کار گرفته شود.
بهتر است که خواندن درس‌ها بر اساس اولویت باشد و درس‌هایی که یادگیری آن مشکل‌تر است در صدر برنامه‌ی درسی قرار گیرد، زیرا ممکن است فرصت مطالعه‌ی همه‌ی درس‌هایی که در یک روز تدریس شده پیدا نشود.
هم‌چنین به جهت آمادگی برای امتحانات شفاهی و کتبی، در هر
اگر برای خودت ارز قائلی موقع حرف زدن رئیست مطلقا حرف نزن
اگر برای خودت ارز قائلی موقع حرف زدن دوستت مطلقا حرف نزن
اگر برای خودت ارز قائلی موقع حرف زدن دو نفر با هم بین حرفشون نپر و مطلقا حرف نزن چون حرفت کم رنگ میشه
 
 
 
ادامه دارد ....
 
«در آینده می خواهی چه کاره شوی؟» این سوال را از همان وقتی که دست چپ و راستمان را تشخیص دادیم می پرسیدند. از همان وقتی که فرق بین سیاه و سفید را فهمیدیم و دست و پا شکسته و با کمک بزرگترهایمان حرف اول اسممان را نوشتیم. راستیتش چند روزیست که این سوال توی مغزم چرخ و می خورد! سر جلسه ی امتحان. موقع شام خوردن. موقع تمرین قوس عقب. موقع حرف زدن با دیگران. همه جا. و آنقدر این روزها برایم مهم شده که از دستش کلافه شده ام.
زیر همین پست، علایقتان را بگویید و این
موقع مطالعه باید خیلی حواستو جمع کنی، چون از فصل دوم به بعد، درست وقتیکه فصل اول رو با موفقیت پشت سر گذاشتی و تازه افتادی روی دُور یادگرفتن و لذت بردن، یک صدای درونی شبیه این: "خب دیگه عزیزم! حالا یکم بلند شو استراحت کن!" غیرمستقیم ازت میخواد کتابو ببندی و بری! و این رفتن همان و برنگشتن نیز همان! لطفا گول این صدا رو نخورید و همونطور مصمم برای فصول بعدی کتاب برنامه ریزی کنید.
گونی های نان خشک را چیده بودیم کنار انبار. حاجی وقتی فهمید، خیلی عصبانی شد. پرید به ما که «...دیگه چی؟ نون خشک معنی نداره.»
از همان موقع دستور داد تا این گونی ها خالی نشده، کسی حق ندارد نان بپزد و بدهد به بچه ها.
تا مدت ها موقع ناهار و شام، گونی ها را خالی می کردیم وسط سفره و نان های سالم تر را جدا می کردیم و می خوردیم.
یادگاران، جلد 2 کتاب شهید محمد ابراهیم همت ، ص 68
 
 اوایل چادر و مقنعه اش  فرقی با بلوز برایش نداشت* ...
گرما و سرمانداشت...پشت فرمان ماشین و موقع رفتن کنار دریا نداشت ...راحت می پوشیدشان
بعد از مدتی حس کرد رانندگی با چادر سخت شده نمی دانست چرا چادر یهو آمده توی دست و پایش... برای همین موقع رانندگی چادر را گذاشت صندلی عقب تا آزاد شود از آن همه دست و پاگیری ...اشکالی هم نداشت! موقع پیاده شدن می پوشیدش!
مدتی بعدتر حس کرد چادرش چقدر سنگین شده! و کنترلش سخت مخصوصا موقعی که کتاب به بغل است (یا بچه به بغل ی
بعضی چیزها هیچوقت از دل آدمی در نمیرود
هیچ وقت...
روزها که بگذرد،هفته ها،ماه ها،و شایدم سالیان سال هم بگذرد
بازم یادت نمیرود حرف ها و کارهایی که باعث شد همیشه بهش فکرکنی
حالا چه خوب و یا چه بد...
شاید کوچک باشد،شایدم بزرگ،شاید حرف خوب و شایدم حرف بد
توهین،تهمت،یا خوبی و یا نیکی و یا بزرگی
بعضی چیزها واقعا از دل من در نمیرود
موقع خواب به یادشم،موقع غذا به یادش،موقع استراحت،موقع کار،
موقعی ای که تو چهره همون افرادی که این حرف را به من زدند یادش م
-
جواب سوال بالا رو میخوای؟
تو ترکی «او واخت کی, او زامان کی»نداریم.
خب پس چه‌جوری باید گفت: (موقعی که, تا زمانیکه, از وقتی که و...)؟؟
....
جوابش ساده‌س فقط کمی دقت کنین:
در ترکی چندتا پسوند «(وقتی که) ساز » داریم که اخر ریشه ی فعل ها میچسبن و معنای «وقتیکه» میارن داخل جمله. این پسوندها شامل ایناس:
✅اینجا(۴).. ınca
گَلینجه gəlincə... در موقع آمدن
باخینجاbaxınca...موقع نگاه کردن
سئچینجهseçincə... موقع برگزیدن
چیخینجاçıxınca...موقع خارج شدن
✅آندا(۲)... anda
گَلَندهg
قصه از جایی شروع شد که برای اولین‌بار در زندگی‌م تنها سفر کردم. برای سال‌ها. امسال اما به هزاران دلیل متقن نباید بروم. 
خیابان‌گردی، آن سینما، آن کافه‌، آن پیکنیک‌ها و دروهمی‌ها؛ دلم برایتان تنگ‌شده‌است بچه‌ها و قرارمان باشد سالِ دیگر ...
نورز ۹۶ موقع تحویل سال مشغول باز کردن لوله با فنربرقی بودم.
نوروز ۹۷ آنتن تلویزیون را درست میکردم.
نوروز ۹۸ را هم به گچ کردن دیوار اتاق مشغول بودم.
بدون در نظر گرفتن ساعت و شرایط و... .
طبق همان قاعده که موقع درس خواندن مشغول شمردن گل های قالی می شویم.
شب های یلدا هم طبق همین منوال بوده.
پارسال شب یلدا نشسته بودم و برای بچه ها خاطره تعریف میکردم. به قدری خنداندم شان که حتی با دیدن خندوانه هم آنقدر نمیخندیدند.خودم فقط برای آب و تاب ماجراها میخندیدم
از جمله دوست داشتنی ترین مکالمه هام در حال حاضر اون قسمت از Big Bang Theory هست که Sheldon می گه من داشتم زندگیمو می کردم. شما منو ویروسی کردید با به فکر بودنم، حمایت کردنم، .... ، دچار احساس شدم. حالا وضعم اینه. اون موقع ها خوشحال تر بودم، بعدم می گه البته اون موقع ها احساس نداشتم، پس کی می دونه؟
ﺷﺨﺼ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﻦ ﺷﺨﺼ ﺍﺵ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ . 
 
ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺫﺍﻥ ﻇﻬﺮ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ ﻫﺎ ﺑﺮﻭﻥ ﺷﻬﺮ، ﺭﻭ ﺗﻪ ﺍ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﺮﺩ ﻮﺎﻧ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﻫﻢ ﻨﺎﺭﺵ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺮﺍ . 
ﺍﺯ ﺩﺪﻥ ﺍﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻮﺎﻥ ﺭﺳﺎﻧﺪ. 
 
ﺍﺯ ﺍﻭ ﺮﺳﺪ ﻪ ﺰ ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﻧﻤﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺩﺍ ﻨ.
ﻮﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ:
 
ﻭﻗﺘ ﻣﻦ ﺑﺮﺍ ﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻧﻢ ﻧ ﻣﺰﻧﻢ ﺁﻧﻬﺎ ﺮﺩ ﻣﻦ ﺟﻤﻊ ﻣﺸﻮﻧﺪ.
 ﺣﺎﻝ ﻭ
جلوی چشمانم سیاه می شود و عینیتی می دهد به همه تصویرهای تاریکی که چشمانم از پس رنگها به من هدیه داده است مانند نفسی عمیق در طبیعتی دل انگیز که تنها تو را به سرفه خواهد
انداخت: هوایی که مسموم شده است از غصه های ادامه دار، از دیدار های حساب شده، از منفعت ها ... می خواهم به تاریخ ها نگاه نکنم به اینکه چند سالم است یا چند سال گذشته است و دیگر وقتی به ریل های آهنی مستاصل از فرط پیموده شدن ملولانه خیره شده ام فاصله ام را از کرانه ی امید تخمین نخواهم زد.
در روز زن از مردی که همسر دومش را به قتل رساند  آقای محمد علی نجفی یاد می کنیم.اگر گلوله ها به هدف نخورده بود شاید الان سرلیست لیست رفقاش بود.
خانم ها موقع رای دادن توجهشان فقط به شعارها و حرف ها نیست .
اگر می خواهید سالم و زنده باشید و هوو هم در زندگی تان نیاد موقع انتخابات دقت کنید
 
وقتی به دنیا اومدم خیلی مشکلات داشتم زردی داشتم که خون م رو عوض کردن تا چند وقت باعث شده بود که تا چند سال جوش های عفونی بزنه توی صورتم !!! موقع تولد هم جمجمه ای سرم شبیه قایق بود که توی هشت ماهگی عمل جراحی کرده ام و الان بجز یه خط عمل جراحی روی سرم که موقعی که موهامو کوتاه میکنم مشخص میشه  و یه سری سر درد های بی موقع چیز دیگری ندارم !!! 
آشوان همیشه صداش دوسداشتنیه. و هیچ وقت برام از مد نمیوفته و دوستداشتنیه.
اسم این اهنگش کاش اینجا بودیه. 
اذان شد.
کلا موقع اذان اهنگ گوش ندین. میگن موقع مرگ شهادتین نمیتونید بگید.
کلا امشب شدم ترکیبی از حرفای ضد و نقیض.
چ مرگمه.
وقتی به دنیا اومدم خیلی مشکلات داشتم زردی داشتم که خون م رو عوض کردن تا چند وقت باعث شده بود که تا چند سال جوش های عفونی بزنه توی صورتم !!! موقع تولد هم جمجمه ای سرم شبیه قایق بود که توی هشت ماهگی عمل جراحی کرده ام و الان بجز یه خط عمل جراحی روی سرم که موقعی که موهامو کوتاه میکنم مشخص میشه  و یه سری سر درد های بی موقع چیز دیگری ندارم !!! 
خوابگاه که هستم، بیشتر جای خالی ات را حس میکنم. اینجا مفهمومی به نام خانواده، فقط هرازگاهی توی تماس های گوشی احساس می‌شود. آنقدر محیط سرد و یکنواختی دارد که تمام کم و کسری های زندگی آدم، یادش می آید. 
دلم هر روز و هر لحظه برای عزیزانم می‌تپد. همان‌ها که با یکدیگر در هرچیزی جز خون اختلاف داریم. ولی همین خون، قلبم را به خانه و آدم هایش گره زده. مخصوصا که بچه کوچک در خانه داریم. دلم برای خرابکاری هایشان تنگ شده. فدای سرشان که هر دفعه موقع نماز بای
چه موقع خیلی نگرانش میشین ؟؟
.
.
موقع هایی که دینگ دینگ خیلی کم آنلاین میشود یعنی یک اتفاقی افتاده است
مثل امروز 
دلم میخواهد به مثبت ترین چیزها فکر کنم 
یعنی باز هم باتری گوشیش خراب شده  و زود خاموش میشود 
#جوجوکو مثل همیشه در انتظار توست 
توضیح این که ۲۴ تیر "فلانی" را دیدم...
فراموش‌کردن تنها کار دشواری بود که از پسش برنیامدم.
هیچ‌وقت از فکر کردن به "فلانی" آسوده نشدم.
مثل خطی پرانحنا، ‌زاویه‌دار، ممتد، تا ناکجا، تا بی‌نهایت.
پیش از خواب و موقع خواب دائم در خودم گره می‌خورم؛
از زور فکر، از شدت فراموش نکردن.
‏گاهی میانه‌ی شب بیدار می‌شوم و در تاریکی به جایی نگاه می‌کنم که باید خالی باشد ولی نیست.
فکر کردن به خاطرات و اوقات ناتمام؛
به زندگی که همیشه بر یک مدار نمی‌گردد و هما
می خوام بگم چند سال پیش تصوری که از بیست و سه سالکی داشتم با اینی که الان دارم تجربه می کنم خیلی فرق داشت . فکر می کردم احتمالا تو دنیای آدم بزرگا باید کلی دست و پا بزنم که غرق نشم . اما الان به این نتیجه چالش های روانی و شخصیتی ای که باید از پسشون بر بیام خیلی سخت ترن . بعضی موقع ها خودمم نمی دونم چی می خوام ، بعضی موقع ها بدون جنگیدن ، شکست کامل رو حس می کنم و بعضی موقع ها هم خودمو بالای قله ی های بلند می بینم . یه ترکیبی از همه ی اینا می شه من . وقتی
✨﷽✨
پیامبر اکرم (ص)فرمودند
کسى که نمازهاى پنجگانه را در موقع خود اقامه کند و رکوع و سجود نماز را کامل بجا آورد خداى عزّ و جلّ ۱۵ خصلت به او عطا فرماید
۱. سه خصلت در دنیاعمر او را زیاد کند،مال و اموال او را زیاد کند،اولاد صالح او را زیاد کند.
۲. سه خصلت در موقع مرگاز ترس او را ایمن دارد،از هول مرگ ایمن دارد،او را داخل بهشت گرداند.
۳.سه خصلت در قبرسؤ ال نکیر و منکر را بر او آسان کند،قبر او را وسیع گرداند،درى از درهاى بهشت به روى او گشوده شود.
۴. سه خ
یاد بگیریم آدم های به موقعی باشیم !آدمهایی که سر وقت در برابر احساس ها و رفتارها عکس العمل نشان می دهند به موقع محبت می کنند و به موقع گله و شکایت …یاد بگیریم که در برابر ترس، ناکامی  نگرانی ،خشمو دلخوری … سکوت نکنیمو پنهان کردن احساسات یا به اصطلاح "در خودمان ریختنشان" را دور بریزیم  …


ادامه مطلب
شستن لباس مجلسی اپل‌دار:
همان طورکه می‌دانید وقتی لباس‌های دارای اپل را داخل ماشین لباسشویی می‌اندازیم، اپل آن‌ها از بین می‌رود . برای جلوگیری از این کار، از چند روش می‌توانید کمک بگیرید. اپل‌ها را با سنجاق به لباس وصل کنید، و در موقع شستن اپل را از لباس جدا کنید و بعد اپل را به لباس وصل کنید می‌توانید از چسب‌هایی که در بازار هستند و برای بستن کفش‌ها هم از آن استفاده می‌شود ، کمک بگیرید . به این صورت که یک طرف چسب را به لباس و طرف دیگر را
عادت‌های غلط در مطالعه چیست؟برای کسب یک رتبه‌ی خوب، فقط زیاد بودن ساعت مطالعه کافی نیست بلکه باید خوب درس بخونید.✋قدم اول برای خوب درس خوندن، تمرکز داشتن موقع مطالعه است و بهترین راه برای افزایش تمرکز، پرهیز از کارهاییه که باعث از بین رفتن تمرکز می‌شن. مثل: ‌.درازکشیدن موقع درس خوندن:چون دراز کشیدن باعث کسل شدن و سنگین شدن چشم‌ها و در نهایت خوابیدن می‌شه.راه رفتن موقع درس خوندن:موقع راه رفتن همه کاری میشه کرد به جز تمرکز کردن برای درس خ
چه قدررر کیف می ده این موقع روز پشت کامپیوتر نشستن!
اصلا یه حس عجیب و باحالی داره که کارای مدرسه رو انجام ندی و به جاش تایپ کنی، یا فیلم ببینی و غیره.
پ.ن. بالاخره موفق شدم همه کتابامو وارد گودریدز کنم، بعد از دو سال! اینم حس خوبیه.
یواش یواش باید وارد فاز دوم بشم: اضافه کردن کتابایی که من دارم و گودریدز نداره :)
پ.ن.دو. سحری خواب موندیم همگی. ببینم تا شب دووم میارم یا نه.
راستش من باور نمیکنم کسی که امروز حواسش هست نوبت رو توی صف رعایت کنه، جنس قدیمی رو با قیمت جدید نفروشه، به موقع بره سرکار و به موقع بزنه بیرون، از بند پ استفاده نکنه و ... فردا صبح از خواب بیدار بشه و تصمیم بگیره خدا تومن اختلاس کنه.
نمیگم هرکسی که تخم مرغ میدزده لزوما کارش به شتر دزدی میرسه. ولی اینم باور نمیکنم که کسی که شتر میدزده یه روزی به تخم مرغ های کسی دست نبرده باشه.
دو سال پیش همین موقع آفیشیالی با هم دوست بودیم.
دو سال بعدش که بشه الان رسما شرعا عرفا قانونا سر خونه خودشه با زنش!
و من تنهام...
دو سال دیگه این موقع...
کی میدونه من کجام؟ با کی‌ام؟ در حال انجام چه کاری و کجای دنیام؟ کی تو زندگیمه؟
 
کمبود ویتامین D ‌یا همان هدیه آفتاب چه بلایی سر ما می‌آورد؟ کدام بیماری‌ها با کمبود این ویتامین مرتبط هستند؟ با مجله دلتا همراه باشید.
ویتامین D یا همان ویتامین آفتاب که نبود آن تقریبا تمام ارگان‌های حیاتی بدن را به هم می‌ریزد. اصولاً  ویتامین‌ها یکی از ضروریات بدن هستند که به هم خوردن میزان تعادل آن‌ها سلامتی بدن را به خطر می‌اندازد و دقیقا همین موقع است که بیماری‌ها به بدن شما حمله می‌کنند.
درواقع، ویتامین D برای سلامت استخوان و تع
به مقصود. به مسعود.
 
یعنی از همان اول که سوار تاکسی شدم باید میرفتم زایشگاه. باید میگفتم زایشگاه. ولی انگار شبیه چیز دیگری به نظر رسید. که من انقلاب پیاده شدم. همان موقع می دانستم باید حداقل بروم توی مترو. حتی همان ایستگاه را هم پیدا کردم. ولی وقتی پله های برقی را بالا آمده بودم خیابان ها از هر طرف خودشان را رسانده بودند. آدم ها از پیش آماده بودند تا خودشان را بریزند توی پیاده رو ها. که ببینم زایشگاه اینجا نیست. اینجا احتمالا چهارراه بود. جایی ج
شاید الان که دارم به یه موزیک زیبا از بهرام به اسم: "جالبه" رو گوش میدم بهترین موقع باشه که این متنو بنویسم. 6 روز دیگه 19 سالم میشه و کلی آرزو و هدف دارم تقریبا از سال های سختی عبور کردم سال پیش برای من یه سال خیلی مزخرف و سخت بود، تو یه شرایطی بودم که از لحاظ روحی و فکری کاملا بهم ریخته بودم در حال حاظر خیلی بهتر از اون موقع ام چون اون موقع فقط دوست داشتم زمانو سپری کنم و هیچ برنامه یا هدفی نداشتم. تو پست های آیندم به دلایل بهم ریختگیم تو سن 17 و 18 اش
چشمانت در یاد مانده 
همان چشمانی که خنده هایت را معنا میبخشید 
همان چشمانی که سال ها من را بیتاب تو گردانده
همان چشمانی که آرامش من را گرفته است  
همان چشمانی که آرزوی دیدنش را دارم 
همان چشمانی که با آن ها حرف دارم 
چرا حسرت دیدن دوباره ات به دلم مانده است 
دلم برای نگاهت تنگ شده است 
دگر تا کِی باید با خودم درد و دل کنم 
چوپان
شخصی با ماشین شخصی اش به مسافرت رفته بود موقع اذان ظهر در یکی از جاده های بیرون شهر روی تپه ای مشاهده کرد چوپانی مشغول خواندن نماز است و گوسفندانش مشغول چرا. از دیدن این صحنه لذت برد وخودش را به چوپان رساند چه چیز موجب شده تا نمازت را به موقع ادا کنی ؟ چوپان جواب داد : وقتی من برای گوسفندانم نی میزنم آنها گرد من جمع میشوند. وقتی خدا من را صدا میزند اگر به سمتش نروم از گوسفند هم کمترم
چند روزی می شه که فکرم مشغوله! یعنی دقیقا از روزی که راجع به عادت ها نوشتم. علت اشتغال فکرم هم این بود که دلم می خواست این بار  سعی کنم یکی از عادت های بدِ اخلاقیم رو ترک بکنم. بعد همون موقع یادم افتاد که یه جایی خوندم برای تبدیل یک چیزی به عادت و یا ترک یه عادت، پرداختن بهش کمتر از چهل روز چندان تاثیری نداره و بهترین موقع برای این که چهل روز یه کاری رو انجام بدی یا ترکش بکنی از دهم ذیقعده است. بعد که نگاه کردم دیدم نه از اول ذیقعده بوده و این زمان
میدانی دلم برای روز های اوجم تنگ شده. خدا میداند آخرین باری که احساس آگاپه کردم چندین هزار سال قبل بوده. الان که بهش فکر میکنم واقعا یادم نمیاد آخرین بار کی احساس کردم راهی که میرم درسته؟ اما خب اون جایی یادم میاد که یه پوستر خیلی مزخرف تو یه کنگره ای ارائه دادم و هدفم فقط این بود که یه گواهی ارائه بگیرم ولی داور بهم گفت ؛ ((چقدر خوب انگلیسی حرف میزنی)) و خیلی خوشالم کرد. فکر میکنم امیرحسین هم اونجا بود اون موقع (کراش مشترک اون روز های من و نیکو) و
میدانی دلم برای روز های اوجم تنگ شده. خدا میداند آخرین باری که احساس آگاپه کردم چندین هزار سال قبل بوده. الان که بهش فکر میکنم واقعا یادم نمیاد آخرین بار کی احساس کردم راهی که میرم درسته؟ اما خب اون جایی یادم میاد که یه پوستر خیلی مزخرف تو یه کنگره ای ارائه دادم و هدفم فقط این بود که یه گواهی ارائه بگیرم ولی داور بهم گفت ؛ ((چقدر خوب انگلیسی حرف میزنی)) و خیلی خوشالم کرد. فکر میکنم امیرحسین هم اونجا بود اون موقع (کراش مشترک اون روز های من و نیکو) و
شش روز است که تهرانم و فقط دو بار از خانه‌ی مادرم بیرون رفته‌ام؛ یک بار برای رفتن به استادیوم و بار دیگر برای دیدن یک دوست وبلاگی. در صورتی که حداقل به پنج نفر دیگر وعده‌ی دیدار داده بودم. خسته‌ام. چند هفته‌ی اختیار مدام کرخت بوده‌ام. خوابم می‌آید. از زندگی یکنواخت خسته شده‌ام. دیشب که با مهرداد توی بازار تعطیل و خیابان‌های خلوت تهران قدم می‌زدیم حالم خوب بود. برای اولین بار گوشفیل خوردم. موقع خوابیدن دلم می‌خواست که روی حس خوبم تافت بز
بسم او ...
یادمه نیمه شب بعد از عروسی خاله که خسته و کوفته روبه‌روش نشسته بود بهش غبطه خوردم چون مشقاش نمونده بود و فردا صبح قرار نبود بره مدرسه.حدودا دو سال بعدش به آیلین غبطه خوردم چون اون موقع ها یه نوزاد کوچولو بود و باز هم قرار نبود بره مدرسه و حتما اون موقع بازم مشقامو ننوشته بودم :)
ادامه مطلب
یکسال پیش همه زندگیم از هم فروپاشید. سخت کار میکردم. پدرم در همان ایام به طور ناگهانی فوت کرد و رابطه روحی عاطفی ام با همکاران و عزیزانم آشفته و پریشان شد. در آن موقع نمیتوانستم به خوبی درک کنم که والاترین نعمت زندگیم از لا به لای بزرگترین لحظات یاس و ناامیدی به سوی من خواهد آمد. تنها ذره از یک راز بزرگ به من هدیه شده بود، راز زندگی. این اندک بصریت را از کتابی به قدمت یک صد سال که دخترم هیلی به من داده بود دریافتم.
ادامه مطلب
مثل وقت هایی که بعد از چند ماه دنبال آهنگی گشتن ، تو تاکسی می شنویش.
مثل وقت هایی که کل خانه را زیر و رو می‌کنی برای پیدا کردن چیزی و شیش ماه بعد زیر تخت پیدایش می کنی...
مثل پوتینی که آخر زمستان حراج می خوره..
مثل لباسی که تازه اندازت شده و دیگر مدلش دلت را نمیلرزاند...
مثل سفری که پنج سال قبل آرزوشو داشتی و حالا سهمت شده...
مثل کفش قرمزی که پنج سال پیش دوستش داشتی و حالا خاک می خورد بالای کمدت...
مثل وقتی که ساعت سه صبح هوای دربند به سرت میزند و شش صب
درد چشم، یا روی سطح چشم یا قسمت های عمقی تر چشم بروز می کند.


به گزارش : درد سطح چشم به شکل خارش، سوزش و درد ناگهانی و تند دیده می شود. درد سطح چشم معمولاً به دلیل وجود یک ماده خارجی در چشم است، مثل عفونت چشم یا هر چیزی که پرده پوشاننده سطح چشم را اذیت کند.
ادامه مطلب
ممنون از کسانی که دغدغه ی شرکت در انتخابات دارند. و ممنون تر از کسانی که دغدغه ی انتخاب صحیح دارند و در صدد تحقیق هستند.
اما برادرم! دم انتخابات موقع تحقیق نیست! نماینده ی مورد نظر شما کسی است که در غیر این شرایط تبلیغاتی درباره ی او تصمیم گرفته باشی!
چرا؟
واضح است!
چون موقع انتخابات تبلیغات است که حرف اول را می زند. شاید قورباغه را رنگ کردند و به اسم قناری به ما قالب کردند!
موقع انتخابات چرب زبانی ها شروع می شود؛ محبوبترین افراد آنهایی می شوند ک
ده سال پیش این موقع خانه‌ی تو بودیم. کیک خریده بودیم. می‌خندیدیم. من قبل‌ترش به خواهره سپرده بودم که برود از نشر مروارید «با شهریاران شعر» بخرد. خریده بود. روی صفحه‌ی اولش نوشتم: تقدیم به پدربزرگ عزیزمان، که از شهریاران است. کتاب را کنار بقیه هدیه‌ها گذاشتیم و به‌ت دادیم. تو با دقت چسب‌های کاغذ کادو را جدا کردی. چشم‌هات برق زد از خوشی. گفتی: دست‌خط ِ آناهیتاست. من آناهیتایت بودم. گفتن ندارد که توی تمام زندگی‌م فقط آناهیتای تو بودم. بعد؟ بع
آدمیزاد باید در طول زندگی‌اش تا می‌تواند تجربه کند. آدم نباید به خودش گل بزند، بلکه باید بگذارد دیگران به او گل بزنند. این کار باعث افزایش عزت نفس می‌شود. من اگر مثل خیلی دخترهای دیگر از همان دوران راهنمایی دوستی با پسرها را تجربه کرده بودم، امروز زندگی‌ام طور دیگری می‌بود. اگر از همان سن پایین یاد می‌گرفتم که آدم‌ها چگونه دروغ می‌گویند و یاد می‌گرفتم که دروغگوها و ریاکاران چه شکلی هستند، آن وقت در 27 سالگی طور دیگری به آدم‌ها اعتماد می
استاد به امیرحسین که قبلا دانشجوی همین‌جا بود و برای تعطیلات برگشته‌بود ایران اشاره‌کرد و گفت: این یه ایده می‌زد، بعد می‌رفت دیگه یه مدت پیداش نمی‌شد. بعد از یه مدت میومد، می‌گفت «عه، تو این فاصله اینو یکی دیگه نوشت و مقاله کرد!» الکی الکی ایده‌ش از دست می‌رفت. همه‌تون همینید. موقع رفتن‌تون که میشه، دیگه فقط به فکر رفتنید. همه چیو ول می‌کنید.
«...همه‌تون همینید.موقع رفتن‌تون که میشه...» چقدر غم‌انگیز بود.
+بی‌ربط: دوست عزیز با اندروید
نزدیک تولد دوستمه و یکی از دردهای من پیدا کردن کتابیه که مطمئن باشم نخونده! یک چیزی که در مورد دوستم هست اینه که راستش تو تولدای من تقریبا طبق سلیقه‌ی خودش برام کتاب آورده. تفاوت سلیقه ما به حدیه که کتاباش تو کتابخونه‌ی کوچیک من حتی یک بار هم خونده نمیشن. شاید هم از توجه گاه به گاه من به سلیقه‌اش فکر می کنه با او هم سلیقه‌ام. نمیدونم. از این بگذریم.رفتم و دو تا کتاب گرفتم. یکی رو هر دو احتمالا دوست داریم و یکی رو چون طبق سلیقه‌ی خودش بود گرفتم.
اشک هایی که بعد از هر شکست می ریزیم همان عرق هایی است که برای پیروزی نریختیم!!!
ایم جمله در وب فارسی منسوب به هیتلر هست، هر چند که من توی سایت های خارجی چنین چیزی ندیدم و احتمالا این جمله رو هیتلر نگفته. اما به هر حال جمله درستی هست و هر کی برای اولین بار این جمله رو گفته واقعا باید تحسین کرد.
موقع های پایان ترم وقتی برخی دانشجوها خیلی ملتمسانه درخواست نمره میکنن، زیاد یاد این جمله میفتم.
ظروف مسی از قدیم الایام  در زندگی سنتی ما ایرانیان، نقش خاصی داشت چون
عامه مردم  معتقد بودند که  باید ظروفشان مس و فرش آنها قالی و گلیم باشد .
این اعتقاد به دو دلیل شکل گرفته بود : به دلیل ثابت بودن قیمت  این دو
کالا از موقع خرید تا هنگام فروش آن‌ها، و دیگر اینکه در زندگی همه رایج
بوده ، و در موقع نیازبه راحتی  به پول تبدیل می‌شد. به همین خاطراستفاده
از ظروف مسی بین همه ی اقشار جامعه رواج داشته است .
توضیح این که ۲۴ تیر "فلانی" را دیدم...
فراموش‌کردن تنها کار دشواری بود که از پسش برنیامدم.
هیچ‌وقت از فکر کردن به "فلانی" آسوده نشدم.
مثل خطی پرانحنا، ‌زاویه‌دار، ممتد، تا ناکجا، تا بی‌نهایت.
پیش از خواب و موقع خواب دائم در خودم گره می‌خورم؛
از زور فکر، از شدت فراموش نکردن.
آرزو کردم کاش حداقل موقع خواب خیالم صاف می‌شد، از او و از دغدغه رها، راحت می‌خوابیدم؛
تا صبح که دوباره به یاد بیاورم.
آخرین بار ۲۴ تیر دیدمش. زیر چشمان خمار و خیره‌اش گود
به چه می‌اندیشی!
نگرانی بیجاست...
عشق اینجا
و‎ ‎خدا هم اینجاست،
لحظه‌ها را دریاب
زندگی در فردا
نه، همین امروز است!
 
+++++++++++++++++++++++++++++++
اس ام اس های عاشقانه و زیبا
 
یك زن
برای زیبا ماندن
به دوستت دارم های
مردی نیاز دارد
كه هرروز آرام
در گوشش زمزمه كند
 
+++++++++++++++++++++++++++++++
اس ام اس های عاشقانه کوتاه
 
وقتی انسان‌ها همدیگر را دوست داشته باشند، همدیگر را می‌بخشند. اما وقتی دائما مجبور به این کار شوند، از دوست داشتن دست برمی‌دارند...!
 
++++++++++++++++++++
این دیگر یکی از آن «دلخوشی های کوچک» زندگی نیست که همیشه حرفشان را می زنم. این حقیقتا یکی از بزرگ ترین دلخوشی هایی است که می تواند در زندگی کسی پیش بیایید! مثلا دیدار یک انسان فوق العاده بعد از یک سال دوری... دور هم جمع شدن خانواده ی زیادی کوچکتان بعد از یک سال... و به طَبَعیت لبخندهای گرم و ژرفی که صورت همهههه را زینت داده... شوخی های احمقانه و خنده هایی که برای آن شوخی ها زیادی اند... بوی عطرش که تقریبا داشت فراموشت می شد... و می دانید کجایش از همه ب
چندین سال پیش یک دست مبل خریده بودیم و از همان فروشنده که دارای یک کارخانه هم هست ، مجددا چند روز پیش یک دست مبل جدید خریدم. یک چیز خیلی برام جالب و عجیب بود. علاوه بر قیمت که چند ده برابر شده بود، وزن آن بسیار حیرت انگیز بود. موقع بالا آوردن مبل قبلی باید هر مبل را دو نفر حمل می کردند و واقعا به سختی. ولی این مبل جدید را یکنفر و به راحتی حمل می کرد.
وقتی سوال کردم که چرا اینقدر این مبلها سبک شده است، گفت چوب وارداتی است و کیلویی حساب می شود. تازه مت
رفت تا نزدیک‌ترین ایستگاه اتوبوس شهر. ایستاد کنار درخت روییده در جوی جلوی ایستگاه. نگاه به آسمان کرد. هوا غبار داشت. گمانش این شد که تا غروب آفتاب چیزی نمانده است. اما ساعت می‌گفت که فعلاً، غروب نزدیک نیست: چرا ساعت مچی‌اش می‌گفت که دقیقاً ۲ ساعت مانده است به غروب؟ به نظر او، همان موقع هم غروب بود. بعد این واقعه، او مشاهدات چند روز قبل خود را مرور کرد و دانست که خورشید فقط دارد غروب می‌کند. ولی ساعت مچی او می‌گفت که خورشید در ساعت ۶ و نیم صبح
بوی محرم می آید و فضا پاییزی میشود فضا غرق در سکوت میشود...
چه سکوت شگفت انگیزی انگار همه مرد میخواهند گریه کنند در این موقع خنده ها تمام میشود و بغض جای همه ی آن خنده ها را میگیرد
و این موقع محرم است..
خب دوست های عزیز دیگه محرم داره نزدیک میشه و من دیگه به خودم اجازه نمیدم تا آخر محرم پست خنده دار بذارم ولی پست های دیگه ای میذارم که براتون جالب باشه و لطفا همچنان به وبلاگ من سر بزنید
ممنونم 
یاحسین
نظر لطفا یادتون نره
از پنجشنبه تا حالا بی حال هستم !!! فقط عرق میکنم و میلرزم !!! امروز رفتم شرکت یه ساعت بیشتر اونجا نبودم و برگشتم چرا؟ حالم خوب نبود رفتم دکتر !!! بهم گفت سرما نخوردی مشکل صفرا پیدا کردی ؟ نمیدونم شاید بخاطر عادت غذاهایی که دارم صبحونه ناهار نمیخورم !!! بجاش تلافی شو موقع شام حسابی میخورم و موقع غذا هم حسابی مایعات میخورم و یه نوشابه خور قهرا هستم !!!! نمیدونم شاید !!!
 
پشت نویسی چک به نوشتن عبارت و یا عبارت هایی بر پشت چک گفته می شود
که هدف از درج آن ها انتقال حق مندرج در چک و همین طور اثبات کننده ی آن می باشد.
 
ظهرنویسی چک به چه منظوری صورت می گیرد؟
ظهرنویسی چک را معمولا به دو دلیل انجام می دهند:
 
1. برای انتقال چک
شخصی که چک را دارد با پشت نویسی، آن را به شخص دیگری منتقل می دهد.
و اگر وجهی که در چک درج شده است در حساب صادر کننده چک موجود نباشد،
در این صورت بانک پرداخت کننده، گواهی عدم پرداخت صادر می کند.
 
2. بر
اولین شب قدر سال98
شب 19 رمضون بعد از افطار ساعت23 رفتیم مسجد محله،موقع نشستن خیلی گشتم تا تونستم یه جا برا نشستن پیدا کنم اونم کنار دیوار،تو هم خیلی خوبو آروم بودی برعکس تصورم،ولی دوست نداشتی زو زمین بزارمت میخواستی همش بغل باشی و 80 درصد تو بغلم بودی،موقع قرآن به سر یه قرآن کوچولو هم بردم و به سرت گذاشتم،خیلی حس خوبی بود و خدایا شکرت،پارسال تو شکمم بودی و امسال تو آغوشمتنها ترسم این بود که موقع رفتن سختم باشه آخه موقع ورود به مسجد زمین خوردم ب
سلام ساعت 4 پاشدم اب خوردم،همون موقع یاد روزی افتاد که بخاطر اب خوردن بد موقع صورتم باد کرده بود خودم متوجه نشده بودم..اول دبیرستان کلاس اول ریاضی داشتیم،بخوام یا نخوام معلم ریاضی هم دوستم داشت و هوامو خاص داشت،بلافاصله بعد ورود به کلاس گفت،فلانی گفتم بله خانم اتفاقی افتاده،اخه عادت داشت وقتی وارد میشد بلافاصله حضور غیاب میکرد،گفت صورت چرا پف کرده،گفتم واقعا یعنی فکر کنید خانواده نفهمیده بودند،با بچه های با سرویس میومدم نفهمیده بودن،تو
هنگام سرما خوردگی چگونه آرایش کنیم؟
 
 

آرایش در موقع سرما خوردگی
 
مبتلا شدن به سرما خوردگی و انفولانزا طی ماه های سرد سال چیز عجیب و دور از انتظاری نیست، ولی بیمار و بی حال بنظر رسیدن هم خوش آیند نیست. با انجام چند ترفند ساده که یک شخص بیمار هم به آسانی میتواند انجام دهد میتوانید در روزهای بیماری هم خوش چهره باشید.
از پرایمر استفاده کنید
ادامه مطلب
اصرار می‌کنند که سحر هم پیششان باشیم. مادر همسرم می‌گوید یک لقمۀ محبت‌ست همه با هم می‌خوریم و می‌داند من چقدر عاشق این دو کلمه "لقمۀ محبت" هستم. سر ساعتی که تعیین کرده‌اند می‌رسیم. با لبخند و به گرمی استقبال می‌کند و در حالیکه به ساعت نگاه می‌کند چند تا پسته و بادام کف دست من و همسرم می‌گذارد و با لبخند می‌گوید این هم جایزۀ به‌موقع آمدنتان. همانطور که سفره را می‌چینیم با خوشحالی زیر لب زمزمه می‌کند "آدم خستگی از تنش در میره وقتی شماها ب
هدف کلی این بخش آشنایی اجمالی به حسابداری و قواعد کلی حاکم بر آن است که در گفتار نخست پیرامون اهمیت حسابداری، بایستی اهمیت و نقش اطلاعات حسابداری را در واحدهای تجاری و فضای اقتصادی جامعه مدنظر داشت.
تصمیم گیری صحیح و به موقع، رمز موفقیت موسسات است. این مهم دست یافتنی نیست مگر زمانی که اطلاعات صحیح و به موقع در اختیار مدیران موسسات قرار گیرد. از طرف دیگر سرمایه گذاران در صورتی می توانند در بازارهای سرمایه حضور شایسته داشته باشند که اطلاعات ح
سلام...
بالاخره سفر چهار روزه مون به شمال و دید و بازدید اقوام تموم شد...:)
سفر رفتن رو دوست دارم ولی از راه سفر متنفرمممم...:/
موقع رفتن ترافیک نبود ولی موقع برگشتن...اونقدر ترافیک بود ک من دیگه اعصابم ریخته بود به هم...عاخه راه سه ساعته رو 7 ساعته طی کردیم...:/
ولی شمال خییییلییی خوب بود...هوای خوب، خنک، سرسبزی...و دیگر هیچ...:)
محیای چهار ساله مون(خواهرزاده م) هم یاد گرفته موقع قایم موشک بازی آروم را ه بره که متوجه نشم کجاست...:)

+روز و شبتون پر از هوای خوب
از اصلی­ ترین اقدامات جهت افزایش طول عمر خودرو، تعویض به موقع روغن موتور و فیلتر روغن است. با افزایش آلودگی روغن در اثر کارکرد طولانی، روغن لجن میشود و به­ صورت لخته درمی­آید. در پی ایجاد اختلال در پمپاژ روغن و نرسیدن روغن به اجزای حیاتی موتور، مشکلاتی همچون تماس مستقیم بیشتر قطعات فلزی و تولید آلودگی‌های بیشتر در روغن بروز پیدا میکند. این روند می‌تواند موجب مشکلات بسیار حادی همچون روغن سوزی و یاتاقان زدن موتور خودرو شود که هزینه زیادی ر
من همان قهرمان داستانی هستم که همه چیز را در مرز رسیدن رها می‌کند. می‌گذارد و می‌رود و نمی‌ماند تا ثمره‌ی آن‌چه گذشت را ببیند. همان که می‌تواند همه‌‌ی انتظارها و دلتنگی‌هایش را با یک جمله‌ی ساده، یک بله‌ی خشک و خالی تمام کند، می‌تواند رسیدن را، دیدن را تجربه کند، اما نمی‌کند. رها می‌کند. می‌رود. نمی‌ماند. همان شطرنج‌بازی که می‌تواند با حرکت آخر حریف را کیش و مات کند اما صفحه‌ی شطرنج را یک حرکت مانده به حرکت آخر، نیمه‌کاره رها می‌
من کارهای جدیدی را که در محل کار امروز به من تخصیص داده می شود، از فردا شروع می کنم.
امروز را می گذارم برای تغییر برنامه ی زمان بندی کارهایی جاری (البته اینکه می گویم تغییر زمان بندی کارها نه اینکه برای همه کارهای یک زمان مشخص دقیق و وجود داشته باشد نه، یک چیزی در ذهن آدم هست که مثلا این کار را تا این موقع انجام می دهم، این کار را تا ان موقع، و با این تغییر خودبخود جا و مدت این کارها عوض می شود)
(ایده از روز ارجاع پروژه مدیریت عملکرد به من-11 دی 97)
امروز: شنبه
با اینکه از آن دسته معلمانی نیستم که بتوانم ادعا کنم مشکلاتم را پشت در کلاس میگذارم و داخل کلاس می شوم و موقع برگشتن دوباره آنها را زیر بغل میزنم و به خانه می روم (البته در کل به وجود چنین توانایی ای بدبین و مشکوک هستم) اما قبول دارم که گاهی چنان غرق تدریس و لذت از یادگیری دانش آموزانت می شوی که انگار شهد شیرین هر چه علم نافع است در جان خودت ریخته می شود؛ آن موقع است که سبک و شاداب هستی و شاید لحظاتی اندک فارغ شوی از آنچه درونت را به
شستن لباس مجلسی اپل‌دار:
همان طورکه می‌دانید وقتی لباس‌های دارای اپل را داخل ماشین لباسشویی می‌اندازیم، اپل آن‌ها از بین می‌رود . برای جلوگیری از این کار، از چند روش می‌توانید کمک بگیرید. اپل‌ها را با سنجاق به لباس وصل کنید، و در موقع شستن اپل را از لباس جدا کنید و بعد اپل را به لباس وصل کنید می‌توانید از چسب‌هایی که در بازار هستند و برای بستن کفش‌ها هم از آن استفاده می‌شود ، کمک بگیرید . به این صورت که یک طرف چسب را به لباس و طرف دیگر را
اگر برنجتان شور شد
• اگر هنگام پخت کته و موقع جوشیدن برنج در آب، متوجه شدید که برنج خیلی شور شده است، داخل آب برنج چند تکه سیب زمینی پوست کنده بریزید. سیب زمینی، شوری غذا را به خود جذب می کند.
• اگر قبل از آبکش کردن برنج متوجه شوری آن شدید، موقع آبکش کردن، مقدار آب بیشتری روی برنج آبکش شده بریزید.
• اگر دیگر کار از کار گذشته بود و کاری برای جبران شوری برنج نمی توانستید انجام دهید خورش را کم نمک بپزید.
ادامه مطلب
اول از همه و قبل شروع باید بنویسم که الان یکی گفت تهران داره تگرگ میاد، یاد تگرگ اون روز افتادم یهو، اون روزیکه یهو تبدیل شد به برف، اون روزیکه سر خوردم افتادم زمین! اون روز برفی که رفتیم پالادیوم، همون روز که داشتیم تو تجریش تو برف و سرما قدم میزدیم، موقع برگشت که از جلوی باغ فردوس رد شدیم و یکم جلوترش سیگار کشیدیم، همونجا که من بهت گفتم... 
ولش اصلا، 
چی میخواستم بنویسم چی شد.
*پست فقط با فکر کردن به چنتا دونه تگرگ تغییر مسیر داد.
**محتوای چیزی
ممنون از کسانی که دغدغه ی شرکت در انتخابات دارند. و ممنون تر از کسانی که دغدغه ی انتخاب صحیح دارند و در صدد تحقیق هستند.
اما برادرم! دم انتخابات موقع تحقیق نیست! نماینده ی مورد نظر شما کسی است که در غیر این شرایط تبلیغاتی درباره ی او تصمیم گرفته باشی!
چرا؟
واضح است!
چون موقع انتخابات تبلیغات است که حرف اول را می زند. شاید قورباغه را رنگ کردند و به اسم قناری به ما قالب کردند!
موقع انتخابات چرب زبانی ها شروع می شود؛ محبوبترین افراد آنهایی می شوند ک
برایان هوک تذکری به موقع به شریکان اروپایی ما در برجام داد و به صراحت اذعان کرد که قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل آزمایش‌های موشکی [ایران] را ممنوع نکرده است.
او گفت یکی از نقائص توافق هسته‌ای ایران این است که به ممنوعیت آزمایش‌های موشک‌ های بالیستیک ایران خاتمه داد.
جمعه ، ۱۵ آذر ۹۸@IrNews_24
مشاهده مطلب در کانال
چند روز قبل که فلان جا کاری داشته‌ام و همان‌طور که قدم می‌زدم باری به سرم افتاد که یک باکس آب معدنی تگری فراهم کنم! فراهم کردم و آن را با خود خِر کش کردم و هرکس که دیدم دارد از گرما مایع وجودش را با تعرق بیرون می‌ریزد را، یک آب معدنی هدیه دادم... واکنش ها قشنگ بودند، انگار که درست به موقع و سر بزنگاه به دادشان رسیده باشم و خوشبختانه روی لب همه‌شان لبخند نشست... خودم از این کارم خوشم آمد و امروز هم در همان راستا خیلی رندوم طور فلان خیابان را شیری
متنفرم
از دریایی که زیر نور خورشید خروشان است
انگار لیاقت گرمای وجود خورشید را ندارد
چرا انسان ها هم این گونه اند؟
مگر خود محبت نمی کنند؟
پس چرا قدر محبت دیگران را نمی دانند؟!
شاید اندازه ی دریا درد دارند
یا که گرمای خورشید برایشان کافی نیست
نکند پر توقع اند؟
یا نکند خورشید کم می گذارد؟
اگر روزی خورشیدشان ماه شود چه؟
آن موقع باز هم خروشان خواهند شد؟
معلوم است که نه
مراقب خورشیدمان باشیم
با خروشمان خورشیدمان را ماه نکنیم
چراکه شاید خورشیدمان
قبل‌ترها و وقتی کوچکتر بودم به بهانه‌ی خواندن روش ساختن وبلاگ در رشد نوجوان وبلاگ می نوشتم و البته می‌خواندم،مدت‌ها رهایش کردم،شاید به خاطر جذابیتی که دیگر نداشت ،شاید به خاطر تلگرام و اینستاگرام.به هر حال امروز روزی‌ه که می‌خوام دوباره این سنت حسنه رو از سر بگیرم! فقط فرقش با اون موقع این‌ه که اون موقع می‌نوشتم تا خونده بشه و الان از اینستاگرام و توئیتر و تلگرام پناه آورده‌ام به وبلاگ تا خونده نشه ؛ ولی نوشته بشه ! اگه یه نعمت خدا واج
آن ۸.۵ ساعت اختلاف زمانی که بین تهران و تورنتوست را یادتان هست؟ 
بالاخره کار دستمان داد
صبح بیدار شدم و در عوالم بین خواب و بیداری دیدم جایی نوشته چند نفری در مراسم تشییع جان دادند
باورم نشد
 
بعد آن ۵ساعتی را که ما در حالت آماده باش جنگی به سر بردیم،‌شما خواب بودید و ما خدا خدا میکردیم همه چیز وقتی شما از خواب بیدار شده‌اید به خیر گذشته باشد
به خیر که ختم نشد اما زبانه شرش کوتاه شد و همان موقع ها که ۴۵ دیوانه توییت کرد All is well، شما هم کم‌کم چ
زمان خیلی سریع تر از اون چیزی که هرکدوم از ما فکر میکنیم، در حال حرکته. دوم آذر سال نود و هفت بود که آووکادو اینجا رو بهم نشون داد. اون موقع نه خونه ای داشتیم و نه زندگی ای! پارسال همین موقع فقط نامزد بودیم! هیچوقت فکر نمیکردم تو یک سال این همه تغییر کنم. تغییر شهر... خونه... وسایل... شغل... طرز تفکر... حتی وقتی توی آینه نگاه میکنم قیافه م هم تغییر کرده! تقریبا هیچی از یلدای پارسال باقی نمونده و این منِ جدید بیشتر خوشحالم میکنه.
از چند تا دلتنگی میخوام واستون بگم :
خب اولیش واسه حال و هوای پارسال این موقع ست ، جالبه پارسال این موقع ها به قدری حالم بد بود
که فکر نمیکردم هیچ وقت دلم واسش تنگ بشه ... ولی الان شده ! دلم واسه حال پارسال این موقع ،
حال و هوای شروع کلاس زبان تو اموزشگاه جدید ،بچه های اون ترم کلاسمون (غیر اون حمید ک گفتم
خیلی رو مخم بود و ازش بدم میامد و میاد هنوز ) ، مرکز و عمو جیمز ! البته 20 به بعد فروردین بود که
فعالیتمون تو مرکز شروع شد ، اول کنار عمو جیمز بودیم
یادتان هست؟ یکی از بازی های بچگی ما همین بازی از سر نو غزل خانوم بود. الآن که غرق در عوالم مدرنیته و تکنولوژی و عصر جدید شده ایم یادم نیست روال کار دقیقا چگونه بود و مراحل بازی چطور انجام می شدند. ولی یادم هست که هر بازی ما قواعد و اصول خودش را داشت. آخ! عاشق بازی خر-پلیس بودم! بعضی وقتها چنین با غیظ روی هم می پریدیم که آخر شب که به خانه برمیگشتیم و از توی کوچه ها جمع می شدیم کت و کول برامان نمی ماند، ولی مثل کسانی که دنیا را فتح کرده اند خوشحال بود
امروز تو باشگاه ازم اجازه گرفتن که موقع تمرین ازم فیلم بگیرن تا بتونن بگن که این متد حالت درمانیم داره بعد اینو به عنوان لایو گذاشتن اینستاگرام تا اینجاش که مشکلی نیست موقع لایو گرفتن هم کامل توضیح دادن که این شخص فلان و بیسار بعد یه خوشحالی اومده تیکه انداخته که معلومه ایشون سالها در عرصه ورزش فعالیت داشتن که یه حرکت ساده رو نمیتونن انجام بدن د آخه مگه کری خواهر/برادر؟
خدا رو شکر که من یکی حداقل مشکلم مال پاهامه نه درک و شعورم !
یه نوه عمو دارم...که یه دختر تقریبا ۳و نیم ساله اس...
نیم سال یا بیشتره که واسه همه عروسکاش اسم گذاشته و عروسکاش شدن دخترا و پسراش ...زهرا‌خانوم...آقا نیما...آنا و السا ...و هر موقع بهش میگی اسم بابای این بچه ها چیه ...میگه اسمش" کیلی کته رررررر" است ...با فتحه روی کاف دومی و ر های آخری را به لهجه ایتالیایی بخوانید .هر موقع بهش میگی کجاس بابای بچه ها میگه سرکار !خلاصه از شمال که برگشتن گوشی مامانشو خواسته ...مامانش گفته واسه چیته گوشی؟گفته یه زنگ بزنم‌ "ک
اگر برنجتان شور شد
• اگر هنگام پخت کته و موقع جوشیدن برنج در آب، متوجه شدید که برنج خیلی شور شده است، داخل آب برنج چند تکه سیب زمینی پوست کنده بریزید. سیب زمینی، شوری غذا را به خود جذب می کند.
• اگر قبل از آبکش کردن برنج متوجه شوری آن شدید، موقع آبکش کردن، مقدار آب بیشتری روی برنج آبکش شده بریزید.
• اگر دیگر کار از کار گذشته بود و کاری برای جبران شوری برنج نمی توانستید انجام دهید خورش را کم نمک بپزید.
 
ادامه مطلب
ممنون از کسانی که دغدغه ی شرکت در انتخابات دارند. و ممنون تر از کسانی که دغدغه ی انتخاب صحیح دارند و در صدد تحقیق هستند.
اما برادرم! دم انتخابات موقع تحقیق نیست! نماینده ی مورد نظر شما کسی است که در غیر این شرایط تبلیغاتی درباره ی او تصمیم گرفته باشی!
چرا؟
واضح است!
چون موقع انتخابات تبلیغات است که حرف اول را می زند. شاید قورباغه را رنگ کردند و به اسم قناری به ما قالب کردند!
موقع انتخابات چرب زبانی ها شروع می شود؛ محبوبترین افراد آنهایی می شوند ک
برای خودت وقت بذار. لباس مورد علاقه‌ت رو بپوش و رژ خوش‌رنگت رو بزن. آهنگ مورد علاقه‌ت رو پلی کن و برو جلوی آینه باهاش برقص. اهمیت نداره اگر بلد نیستی برقصی. هیچ‌کس اولش بلد نیست. اما اونی که باید تو رو کشف کنه خودتی. اونی که باید پیچ و خم‌ها و ظرافت‌هات رو پیدا کنه، در وهله‌ی اول خودتی.که اگر متوجه‌شون شدی، اون موقع‌س که می‌تونی به بقیه یاد بدی دوسِت داشته باشن و برات ارزش و احترام قائل بشن. اون موقع‌س که می‌تونی خودت باشی و از خودت بودن ن
یادتان هست؟ یکی از بازی های بچگی ما همین بازی از سر نو غزل خانوم بود. الآن که غرق در عوالم مدرنیته و تکنولوژی و عصر جدید شده ایم یادم نیست روال کار دقیقا چگونه بود و مراحل بازی چطور انجام می شدند. ولی یادم هست که هر بازی ما قواعد و اصول خودش را داشت. آخ! عاشق بازی خر-پلیس بودم! بعضی وقتها چنین با غیظ روی هم می پریدیم که آخر شب که به خانه برمیگشتیم و از توی کوچه ها جمع می شدیم کت و کول برامان نمی ماند، ولی مثل کسانی که دنیا را فتح کرده اند خوشحال بود
یکسال پیش در چنین روزی، یک بله تو گفتی و یک بله من گفتم. دست در دست هم گذاشتیم، عکس گرفتیم. موقع عکس هر چه با دست من کلنجار رفتی که بلکه درست دستت را بگیرم که در عکس خوب بیوفتد، آخر هم نشد. تا الان هم تلاش‌هایت برای ژست دادن به دست‌های من ادامه داشته اما متاسفانه توفیقی در این زمینه حاصل نشده است.
یکسال پیش بود، روی همان لباس‌هایی که برای مهمانی تنت کرده بودی، مانتویی پوشیدی و با همان شلوار گلبهی‌ات رفتیم عکس سه در چهار گرفتیم. فردایش می‌خوا
باسمه تعالی
چهل حدیث
ادب و احترام
غزل۱

اهل احسان و کرم باش که بخشیده شوی
برسان خیر به مردم که پسندیده شوی
از مقامات ادب گر بپسندی این است
به بر اهل هنر ساکت و افتاده شوی
گوش کن صحبت استاد ، چه لذت دارد
موقع درس معلم که تو دلداه شوی
گه اگر مرتکب کار بدی هم تو شدی
بهترین کار همین است که شرمنده شوی
هر مقامی که بخواهی روشی دارد پس
راه آزادگی آموز ، که آزاده شوی
موقع درس معلم، تو مگو حرف و سخن
پای بند سخنش باش که پاینده شوی
گر کنی وقت خودت صرف امور تهذ
دنیا خلاف خواسته ی ما گذشته استدیروز پیش روست و فردا گذشته استتقویم من پر است از "امروز دیدنت"امروز یا نیامده و یا گذشته استدر جستجوی بخت به هر جا رسیده اماو چند لحظه قبل، از آن جا گذشته استدر بین راه، عشق همان عابری ست کهبا غم به من رسیده و تنها گذشته استای گل! همین که موقع بوئیدنت رسیددیدم که عمر من به تماشا گذشته استاین غیرت است یوسف من، هی نگو هوساز گیسوی سفید زلیخا گذشته استبا آن عصای معجزه بشکاف نیل رانشکافی آب از سر موسی گذشته استمثل قد
فکر کنم قبلا دوست گرامی ام را معرفی کرده ام خدمتتون. نکردم؟ ایشون از اضطراب شدید امتحان رنج میبرد اصلا یی وضی از حالا به فکر امتحانه و موقع درس هایی که فکر میکنه امتخانش سخت تره اضطرابش بیشتر میشه موقع پایش آمادگی جسمانی که اصلا یه اضطراب زیادی پیدا کرد و موقع بحث هم که دیگه بذار و برو از چند سال قبل که دیدم ش فهمیدم آماده است برای اظهار فضل و نقد نه از روی خودشیفتگی بلکه از روی ترس نادانی البته از حق نگذریم خودم هم تا حدودی همین طورم اما نه به
"آخه خدا کریمی‌تو شکر! ... ببین پولو میدی به کیا!!!" ... این جمله را درباره‌ی راننده‌ی ماشین به قول معرفت خانم، «بالا بلند»ی که پیچیده بود جلویش، گفت. قبل‌تر، از توی کوچه که می‌خواست بیرون بیاید و نزدیک بود بچّه‌ای زیر ماشینش برود، بعد از "یا خدا"یی که گفت و ترمزی که به موقع زد، همان طور که چپ چپ مادر جوان را -که هنوز حواسش بیشتر به گوشی بود تا کودکش- نگاه می‌کرد، گفته بود: "خدایا شکرت ها!... ولی آخه... نه! آخه خدا، <اینو> برداشتی بهش بچّه دادی؟!؟!"
به خاطر اون موقع هایی که از کسی به جز خدا یاری خواستیم از خدا طلب مغفرت کنیم .
خدا خوشش نمیاد موقع گرفتاری در خونه ی کس دیگه ای رو بزنیم .
خدا می گه مگه من نگفتم خودم برای تو کافی هستم ، پس چرا بدون امید به من سراغ کس دیگه ای رفتی؟! 
من خودم تا ته رفاقت باهاتم 
به  سقف خیره شده ام، به حرفهای تو فکر میکنم و Smiths گوش میدهم. گفته بودى: "دیدی حسرت دیدنت به دلم موند؟" گفته بودم: "این وضع که تموم بشه میام دیدنت، فردای قرنطینه." انگار که گفته باشم فردای انقلاب، یا فردای آزادی. گفته بودی موهایت را برایم بلند خواهی کرد و تا آن موقع به لحظه دیدارمان فکر خواهی کرد. تو به لحظه دیدار فکر میکردی و من به امیدی که در حرفهای توست. و به موهای تو که تا آن موقع چقدر بلند خواهد شد. در هر بحرانی که ردپایی از مرگ دارد، انسان نگرا
بعد سینما، با اینکه خوش مسیر نبود ولی قصد همان کافه ای را کردم که پاتوق(!؟) رضا بود. چندباری عکس هایش را در اینستاگرامش دیده بودم و یادم هست… (کافه من سفارشم را گرفت و حواسم پرت شد، موقع حرف زدن من چهره اش را از صدای ارامم جمع کرده بود و عجله داشت) عرض میکردم و یادم هست توی وبلاگش نوشته بود سیب زمینی ویژه های خوشمزه ای دارد. ان سالها تازه برگشته بودیم تهران و خدا میداند من از رضا در ذهنم چه بتی ساخته بودم. به محض مستقر شدن در تهران اولین جایی که رف
بی آنکه بفهمی می گذرد و تمام...
با خود می گویم:
یکسال دیگر هم از چند سالی که زنده ای هم گذشت...
چه کردی؟ چه چیزی به دست آوردی؟
این همون چیزی بود که می خواستی؟
 
پارسال برایم این موقع عجیب با استرس همراه بود، می ترسیدم که سال بعد این موقع من کجا هستم؟ چه می کنم؟ آیا به هدفم رسیده ام؟
ادامه مطلب
بی آنکه بفهمی می گذرد و تمام...
با خود می گویم:
یکسال دیگر هم از چند سالی که زنده ای هم گذشت...
چه کردی؟ چه چیزی به دست آوردی؟
این همون چیزی بود که می خواستی؟
 
پارسال برایم این موقع عجیب با استرس همراه بود، می ترسیدم که سال بعد این موقع من کجا هستم؟ چه می کنم؟ آیا به هدفم رسیده ام؟
ادامه مطلب
 راستش را بخواهید حضور کاملا به موقع سر هر قراری برای من بی اندازه اهمیت دارد؛ چه قرارهای کاملا رسمی، مثل حضور در کلاسهای دانشگاه چه قرارهای خیلی خودمانی با رفقا.
برای این که چنین اهمیتی را با رسم شکل و نمودار بهتان نشان بدهم باید بگویم اینجانب هر کجا که دیرم شده باشد و چند دقیقه معطل شوم و حس کنم امروز از آن روزهایی است که تاکسی گیرم نمی آید، بلافاصله سوار اولین ماشینی که برایم بوق می زند می شوم!
مثل امروز  که سلام کنان نشستم توی پژو پارس سف
رزق بی حساب یعنی این موقع شب یادت بیوفته یه شهیدی(شهیده توران اسکندری) تو انفجار سال 95 حله شهید شده بود و همون زمان مردم رفتن صفحه اینستاگرامش و کلی ازش التماس دعا خواستنشاید برای یه عده قابل درک نباشه این مسئله ولی برای خیلی ها این یعنی باور دارن شهید زنده استرزق بی حساب یعنی بعد دو سال این موقع شب یاد شهید کنی و سر بزنی به صفحه اش و پستاش رو بخونی و برسی به عکس نوشته ای با این متن:صاحب این پروفایل شهید می شود إن شاء الله یعنی باید بشه اگه نشه م
 نوشتن برایم سخت شده همان‌طور که زندگی. بی‌ذوقی در خانه‌ی این جان بی‌داد می‌کند. قبل‌تر‌ها خودم را آدم خلاق‌تری می‌دانستم. الان مدت‌های زیادی است که شور و شنگ زندگی از این مغز بلااستفاده‌ی پرزگرفته‌ام رخت بسته و رفته. یک جاهایی دست من نبوده ولی آن‌جاهایی هم که دست من بوده با قدرت تمام کرکره را خودم پایین کشیده‌ام! با همه‌ی بیهوده این طوری بودنم، ولی اتفاقن یک حسن خیلی خوبی دارد که کمکم می‌کند عصا‌به‌بغل راه بیفتم و آن‌قدرها هم بی
دقت کردید اکثر مواقع دقیقا همون موقع اون چیزی که تک تک سلول های بدنمون خواستنشو با تمام وجود فریاد میزنن رو نداریم و بهش نمیرسیم؟ مثلا همین الان دلم کیک شکلاتی میخواد و ندارمش. و  میدونم  که اگه برم بیرون و بخرمش اون موقع نمیخوامش. 
شاید دنیا میخواد مطمئن بشه که خواسته مون واقعیه. یا شاید فقط قدرشو در حالی میدونیم که براش صبر کرده باشیم. یا شایدم دنیا میخواد آزاد بودن و رهایی از هر چیزی که دوست داریم رو یادمون بده. که وقتی میخوایم بمیریم راحت
بهانه این نوشته رو روز دانشجو است.
یک.
اسمش دانش‌جو است یعنی کسی که جوینده دانشه ولی حقیقتاً این‌که آخر ترم به دنبال جزوه از فلان خانم نازک نویس و چند رنگ نویس می‌گردند و به دنبال هویت خود دانشجویی رو یدک می‌کشن.
الحق و الانصاف که هیچ چیز به جز الفاظ و اسماء بی‌هویت نشده و به هیچ چیز بیش از ساحت اسماء تجاوز صورت نگرفته و حرمت کلمات دریده نشده!
دو.
در دوران تحصیلم در رشته مهندسی و یا اون موقع که علوم سیاسی می‌خوندم یا اون موقع که حوزه می‌رفتم
اولین شب قدر سال98
شب 19 رمضون بعد از افطار ساعت23 رفتیم مسجد محله،موقع نشستن خیلی گشتم تا تونستم یه جا برا نشستن پیدا کنم اونم کنار دیوار،تو هم خیلی خوبو آروم بودی برعکس تصورم،ولی دوست نداشتی زو زمین بزارمت میخواستی همش بغل باشی و 80 درصد تو بغلم بودی،موقع قرآن به سر یه قرآن کوچولو هم بردم و به سرت گذاشتم،خیلی حس خوبی بود و خدایا شکرت،پارسال تو شکمم بودی و امسال تو آغوشمتنها ترسم این بود که موقع رفتن سختم باشه آخه موقع ورود به مسجد زمین خوردم ب
من :باز از دور می آیی جانا ؟؟!! .من : دور ماندن گاهی تمام عقل است و گاهی تمام بی عقلی ،من همان عاقل دیوانه ام که شرط دیوانگی را به مرگ دنیای نزدیک ترجیح میدهم ،مجنون که باشی از بام شهر هم ،از همان دور همان پنجره ی معروف معلوم است ."گاهی تمام عقل به دور ایستادن است "
بیماری آب سیاه 
 
یک متخصص قرنیه گفت: اگر برای درمان آب سیاه چشم به موقع به پزشک مراجعه نشود ممکن است به از دست رفتن کامل دید منجر شود
  علیرضا برادران رفیعی متخصص قرنیه و استاد دانشگاه شهید بهشتی درباره بیماری آب سیاه چشم اظهار کرد: آب سیاه چشم (گلوکوم) از جمله اختلالات چشمی است که بر اثر فشار چشم به وجود می‌آید و به‌طور معمول درد و نشانه‌ای ندارد و در صورت درمان نشدن به موقع به از بین رفتن کامل دید منجر خواهد شد.
 
ادامه مطلب
دانستنی؟
آیامیدانید؟ احتمال دارد درسال 6000میلادی علم به حدی پیشرفت كند كه خودرو ها دیگر استفاده نشوند و انسان توسط موج برروی زمین باسرعت بالا حركت كند!!!!!!!!!!
آیامیدانید؟ ترانزیستور قطعه ای الكترونیكی است كه توسط این قطعه انقلابی درجهان ایجادشد وباعث بوجود آمدن عصر اطلاعات وارتباطات شد.تمام وسایل الكترونیكی ارتباطی برای ایجاد ودریافت امواج ازاین قطعه استفاده میكنند.
آیامیدانید؟اگر از زمین فراتر وبسیار زیاد دور شویم  آسمان ها را به صورت
"آخه خدا کریمی‌تو شکر! ... ببین پولو میدی به کیا!!!" ... این جمله را درباره‌ی راننده‌ی ماشین به قول معرفت خانم، «بالا بلند»ی که پیچیده بود جلویش، گفت. قبل‌تر، از توی کوچه که می‌خواست بیرون بیاید و نزدیک بود بچّه‌ای زیر ماشینش برود، بعد از "یا خدا"یی که گفت و ترمزی که به موقع زد، همان طور که چپ چپ مادر جوان را -که هنوز حواسش بیشتر به گوشی بود تا کودکش- نگاه می‌کرد، گفته بود: "خدایا شکرت ها!... ولی آخه... نه! آخه خدا، <اینو> برداشتی بهش بچّه دادی؟!؟!"

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سایت آشپزی پریسا