نتایج جستجو برای عبارت :

دیدی چه‌قدر این‌جوری ناجوره؟

متن آهنگ مر جنگه عرفان و حامد نیک پی
مَر جنگه (مگه جنگه)مَر جنگه جنگه؟ خدا دونه جنگه تفنگهمَر زوره مر زوره؟ خدا دونه دارس ناجورهمَر جنگه جنگه؟ خدا دونه جنگه تفنگهمَر زوره مر زوره؟ خدا دونه دارس ناجورهمَر جنگه جنگه؟ خدا دونه جنگه تفنگهمر زوره مر زوره؟ خدا دونه دارس ناجورهمر او بی‌ مر آو بی‌؟ خدا دونه جنگه برنو بی‌مر او بی‌ مر آو بی‌؟ خدا دونه جنگه برنو بی‌
ادامه مطلب
می خوام رها باشم... 
همیشه میخواستم رها بودن رو...
ولی حالا که رهام... 
نمیخوامش...
خیلی آدمهای بدی دورم اند...
و پدر و مادر بی منطقی دارم... 
واقعا اوضاع زندگی ام ناجوره... 
باید بیشتر به فکر خودم و رویاهام باشم.. 
و براشون تلاش کنم... 
#زندگی من#یه زینب جدید
* این روزها حالم خیلی بهتره از قبل:))
* بالاخره یه تکونی به خودم دادم. کلی نوشتمو یکم از گره های ذهنمو باز کردم..
* تقریبا همه‌ی آهنگای غمگینمو پاک کردم و قول دادم به خودم که دیگه آهنگی گوش ندم که حالمو بگیره:))
* واسه درس خوندن هم اقدام کردم:)) البته با کمک تو
* دیگه بگین نت‌هارو وصل کنن دیگه:! در فراغِ نت سوی چشمانمان رفت (اشاره به حضرت یعقوب و یوسفَش:/ )
+ حس می‌کنم قالب جدید یکم ناجوره! ولی دوسش دارم:|
بازار بولت ژورنال درست کردن این روزا خیلی داغه. من‌م دارم نسخه‌ی خودم ُ درست می‌کنم؛ ولی این چیزی نیست که می‌خوام در موردش حرف بزنم. من منتظرم؛ منتظرم در آینده همه‌چیز درست شه، وقتایی که به رفتن فکر می‌کنم بیشتر به این دلیله که قراره چیز متفاوتی در انتظارم باشه، قراره بالاخره دنیای رمانتیک-کمدی‌ها یه روز اتفاق بیفته. 
رسیدم به آخرای پاییز و تازه به این نتیجه رسیدم که « OH MY GOD ، چه‌قدر یک سال زمان کوتاهی‌ست و اون انتظار بی‌اندازه گمراه
دیشب مصمم و با اراده دل از اینترنت و گوشی و لپ تاپ و فضای مجازی کندم و خانواده رو هم هل دادم و رفتیم به دیدن یک فرد دوست داشتنی که دایی مادرم و عموی پدرم هست. ۲ ساعت بیشتر طول نکشید اما بسیار شیرین و دلچسب بود.
امروز ما به این دورهمی های واقعی و ارتباطات حقیقی بسیار نیازمند شده ایم و چوب ارتباطات غیر حقیقی مجازی را می خوریم، هر چند استفاده نادرست و فضای حاکم بر بستر مجازی هر کدوم از ما رو به سمت یک فرد منزوی و بریده از دیگران سوق میده و هزاران اخت
تقریبا دوماهی میشه حال پدرم بده (۴۴سالشه و ناراحتی قلبی داره و یبار سکته کرده)اما خب توی بیمارستان و مطب پزشک رفتن یکم دیر قبول میکنه ، همش نگران ماست که کی پیشمون بمونه و اتفاقی برامون میفته و باید بالاسرمون باشه و این حرفا...
اخیرا دیگه حالش به حد از حال رفتن رسیده بود تا اینکه بردیمش درمانگاه و گفتن باید فورا بره بیمارستان ، با مادر از درمانگاه اومدن خونه که وسایلشو جمع کنن که یهو نشست و گفت شنبه میرم امروز پنجشنبس دکتر متخصص ندارن الکی شما
تقریبا دوماهی میشه حال پدرم بده (۴۴سالشه و ناراحتی قلبی داره و یبار سکته کرده)اما خب توی بیمارستان و مطب پزشک رفتن یکم دیر قبول میکنه ، همش نگران ماست که کی پیشمون بمونه و اتفاقی برامون میفته و باید بالاسرمون باشه و این حرفا...
اخیرا دیگه حالش به حد از حال رفتن رسیده بود تا اینکه بردیمش درمانگاه و گفتن باید فورا بره بیمارستان ، با مادر از درمانگاه اومدن خونه که وسایلشو جمع کنن که یهو نشست و گفت شنبه میرم امروز پنجشنبس دکتر متخصص ندارن الکی شما
تقریبا دوماهی میشه حال پدرم بده (۴۴سالشه و ناراحتی قلبی داره و یبار سکته کرده)اما خب توی بیمارستان و مطب پزشک رفتن یکم دیر قبول میکنه ، همش نگران ماست که کی پیشمون بمونه و اتفاقی برامون میفته و باید بالاسرمون باشه و این حرفا...
اخیرا دیگه حالش به حد از حال رفتن رسیده بود تا اینکه بردیمش درمانگاه و گفتن باید فورا بره بیمارستان ، با مادر از درمانگاه اومدن خونه که وسایلشو جمع کنن که یهو نشست و گفت شنبه میرم امروز پنجشنبس دکتر متخصص ندارن الکی شما
این روزا قهوه خور قهاری شدم. تصور کن منِ از تلخی گریزون.هنوزم هستم اما مجبورم. یعنی امیدوارم اثری داشته باشه. خب درست کردنشم یادگرفتم. مجبورم قهوه بخورم چون این روزها خوابم زیاد شده و شدت گرفته. و من دلم میخواد تمام روز رو بخوابم و تواناییش رو هم راستش بدست آوردم  و دست خودم نیست در عوض بیدار موندن دست خودمه که باید یجوری درگیر بشم باهاش چون راحت نیست و ما مدام باهم کشتی میگیریم. خلقم اومده پایین همه چیز داره این موضوع رو بهم یادآوری میکنه. ام
دانلود آهنگ ناجور از بلک کتس با لینک مستقیم و کیفیت اصلی همراه با متن آهنگ
دانلود آهنگ بلک کتس ناجور
دانلود آهنگ بلک کتس ناجور
دانلود آهنگ بلک کتس به نام جنون
وقتی پیش منی اینجا همه چی جوره آره آرهvaghti pishe mani inja hame chi jore are are
تا که باهمیم و تنها همه چی خوبه آره آرهta ke bahamim o tanha chi khobe are are
حالا که ازم دوره حالم ناجوره hala ke az dore halam najore
ای وای ای‌ وای ey vay ey vay
پاییز رسید و نم نم بارونهpaiz resid o nam name barone
هوا ابریه و چیک چیک ناودونهhava abriye o chik chike navdone
این فصل
برای اولین بار در چهل و چند سالگی، همراه نوه‌هایش به سینما رفت.آن هم برای دیدن انیمیشن بنیامین!زیباترین اسپویل جهان یا شاید تنها اسپویل کننده‌ی شیرینِ جهان را امروز دیدم. مادرم بود.  وقتی با هیجان  انیمیشنی را که دیده بود با نوه‌هایش مرور می‌کرد.اگر قرار باشه بعد از هزار سال که من علامه دهر بشم اونم "اگر". بعد بیام آموخته‌‌هام و تجربیاتمو به دیگران انتقال بدم. فکر کنم هیچ وقت اون روز نرسه.قبلاً مدرسه ما رو برده بودن سینما (شاید تنها فای
ماجرایی که میخوام تعریف کنم مربوط میشه به دو سه روز اول بعد آشنایی با محمد رضا در مورد گفتن یا نگفتنش خیلی کلنجار رفتم ولی به نتیجه ثابتی نرسیدم فقط احساس کردم کفه ی گفتنش سنگین‌تره حالا تعریف میکنم هرچند ممکنه بعد خوندنش بعضیا بگن دخترجون تا حالا واژه خجالت به گوشت خورده؟ اصلا چشیده ای درکش کرده ای؟
اوایل  آشنایی با محمدرضا اینقدر جذبش شده بودم و اینقد معنویتش  منو گرفته بود که از 12 شب تا 4 صبح در موردش سرچ میکردم یه جایی مادر عزیزش یه خاطر
قسمت پنجم
صبح روز بعد انجمن
سمانه_ آقا عباس یه لحظه میشه بیاید
عباس که در حال مرتب کردن کتاب های کتاب خانه بود سرش را برگردانند و جواب داد: بله بفرما؟
_کار مهمی داشتم 
_سر تا پا گوشم
آب دهنم رو غورت دادم و سرم رو پایین انداختم : من قبلا با یه نفری  دوس بودم بعد به هر دلیلی ولم کرد. حالا برگشته میگه که منو می خواد
عباس یهو داد زد
_خر نشی دختر،ببخشید . وی خام حرفاش نشی
_نه بحث این نیست .
_په چیه
_ تحدید کرده اگه برنگردم همه عکس و فیلمای اون موقع رو پخ
    
      دخترکی راه راه قسمت اول . 

ادما تو زندگی در برخورد با دیگران رفتار و اخلاقهای متفاوتی از خودشون نشون می دن و به نوعی با محیط اطراف و اتفاقات پیرامونشون ارتباط بر قرار می كنن در واقعه هر كس اخلاق خاص خودشو داره
مثلا بعضیا می تونن خیلی خشك و جدی باشن مثل بابای خدابیامرزم انقدر خشك و جدی كه اگه یه شب با كمربند به جون مادربد بختم نمی یوفتاد شام از گلوش پایین نمی رفت
و یا خیلی شوخ طبع و بذله گو.............. مثل اقای كیهانی دربون شركت
حرافترین
بله ! درباره ی احساساتم ! 
این روز ها فرقی نمیکنه سوار دوچرخه باشم یا زیر دوش یا وسط حل یه سوال. فقط کافیه یه لحظه به یه آرامش نسبی برسم و ذهنم به حالت راکد در بیاد ، که یک هو یه شوک کوچیک و ناگهانی وجودمو میگیره. بدنم میلرزه. سرم رو تکون میدم و در اکثر موارد کلماتی مثل » هوی . یا " شت " از زبونم جاری میشه ! نه نترسید دیوانه نیستم و اینا خود به خود به وجود نمیاد ! بلکه به چیزایی فکر میکنم و این حس میاد سراغم. حس اینکه : نباید قطعا وارد این قسمت از زندگی م
علیرضا را توی حیاط دیدم. تازه برگشته‌بود. رویش آن‌طرف بود. داشت زیر شیرِ حوض، دست و صورتش را می‌شست. رفتم کنارش: «باید برم بیمارستان. میری ماشینو از محمود بگیری؟»
«بیمارستان چه خبره؟»
«مامان صبح بازار بود. انگار کلیه‌اش گرفته باز. بابا الان زنگ زد»
علیرضا صورتش را با آستین خشک کرد: «سوارشو بریم!»
موتور سوار نشده‌بودم تا حالا. راستش یکم می‌ترسیدم. اما به روی خودم نیاوردم. نشستن، ترک موتور، ساعت یک ظهر، درحالی که آفتاب پس و پیش می‌شد، حس خوش
اون روزی که میخواستم فکرمو جم و جور کنم و برم صحبت کنم، هر کاری کردم نشد؛ دلیلش هم این بود که از یه چیزایی مطمئن نبودم و تا از اون چیزا مطمئن نمیشدم نمیتونستم به مراحل بعدش فکر کنم. الان خدا رو شکر یکم بهتره اوضاع. خوشحالم از این که دارم جدی جدی به این موضوعات و مسائل فکر میکنم. واقعیت اینه که توی بحث تزویج یه چیزایی رو باید خییییلیییی در موردشون دقت کرد؛ ینی تحت هر شرایطی اینا اولویت اول رو دارن برای فکر کردن و تصمیم گرفتن، اینا میشه مسائل و مو
رمان    رکسانا   ۸    بقلم     شین  براری  صیقلانی   
    
   ((ماشین رو تازه پارک کرده بودم که دیدم یکی برام سوت زد! پیاده شدم که دیدم مانی رو پشتبوم خونهٔ همسایه ایستاده و داره برام دست تکون میده!))
-رو پشتبوم مردم چیکار میکنی؟!
مانی-مگه اینجا خونه خودمون نیست؟!
-زهر مار برو انور زشته!
مانی-همهٔ ملک ایران سرای من است!
-اونجا چیکار میکنی؟!
مانی-یواش!چه خبرت؟!آروم بیا بالا تا بهت بگم!
-از همون درخت بیام بالا؟!من نمیتونم!
مانی-نه در رو و میکنم بیا با
رمان    رکسانا   ۸    بقلم     شین  براری  صیقلانی   
    
   ((ماشین رو تازه پارک کرده بودم که دیدم یکی برام سوت زد! پیاده شدم که دیدم مانی رو پشتبوم خونهٔ همسایه ایستاده و داره برام دست تکون میده!))
-رو پشتبوم مردم چیکار میکنی؟!
مانی-مگه اینجا خونه خودمون نیست؟!
-زهر مار برو انور زشته!
مانی-همهٔ ملک ایران سرای من است!
-اونجا چیکار میکنی؟!
مانی-یواش!چه خبرت؟!آروم بیا بالا تا بهت بگم!
-از همون درخت بیام بالا؟!من نمیتونم!
مانی-نه در رو و میکنم بیا با

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها